دختری هستم از فصل سپید زمستان، در روزهای آخرین ماهی که بهار دستان سردش را می گیرد تا به یک گرمای دلنشین مهمانش کند، تا آب شدن یخ دریاها زندگی دوباره به ماهی ها بدهد.آری من دختر آب با نشان دو ماهی می باشم که در یکی از روزهای زیبا و سپید اسفند، قدم بر این جهان ناشناخته گذاشتم تا با قدرت در پاهایم و زیبایی دیدگانم ،ناشناخته ها را ببینم و با ادراک زیبایم درکشان کنم، تا بدانم که کوچکتر از ذره ای در این جهان هستی می باشم که در عین قدرت و هوش و ذکاوت، هیچ چیز نمی دانم.