سفر به سرزمین رازها و رمزها، چابهار همیشه بهار (فصل پنجم)
فصل پنجم سفرنامه
عنوان برنامه: سفر به سرزمین رازها و رمزها، چابهار همیشه بهار
راهنمای محلی: سلمان رئیسی
نویسنده: زهرا شجری
روز ششم سفر و روز چهارم گشت در چابهار (1397/01/07)
بلوچ نیستم اما دوستشان دارم و به رسم ادب و احترام در برابرشان و تمام قوم های کشورم که نگهدار این مرز و بوم هستند و سرافرازی را برایمان به ارمغان آورده اند سر تعظیم فرود می آورم.
این فصل دارای دو بخش است بخش اول مربوط به روز آخر اسکان ما در چابهار و بخش دوم مربوط به صحبت های ما با انور و سلمان و یاسین در مورد آداب و سنن مردم بلوچستان می باشد.
بلوچ نامی است که پیوند خورده با این خطه از سرزمینم به نام بلوچستان که با همه تنگدستی ها و بی مهری های که به آن می شود هرگز جدا از ایران ما نبوده و نیست.
همانطور که در فصل قبل گفته بودم شب به محل اسکان رسیدیم که با کار سلمان سورپرایز شدیم . قبل از اینکه وارد اتاق شویم در حیاط محل اسکان سلمان گفت که آنجا خانه خودشان است، در حقیقت خانه پدر اوست. با توجه به اینکه ما دوست داشتیم با مردم محلی همصحبت شویم ایشان هم در روز آخر گشت در چابهار ما را با خانواده خود آشنا کرده بودند که از سلمان و خانواده ایشان که به ما اعتماد کرده و ما را در منزل خود جای دادند سپاسگزاریم . سلمان از ما پرسید که اگر دوست نداریم می تواند در مکان دیگری ما را اسکان دهد . من و سمیه که ازسورپرایز سلمان بسیار خوشحال شده بودیم قبول کردیم. در ابتدای ورود با مادر خانواده آشنا شدیم که مشخص بود زنی بسیار مهربان و صبور می باشد و کم کم با بقیه خانواده نیز آشنا شدیم . خانواده سلمان بسیار مهربان و مهمان نواز بودند. آن شب آنها به غیر از ما مهمان های دیگری نیز داشتند بیخود نیست که می گویند بلوچ مهمان نواز است زیرا از در هر خانه ای بروی داخل با روی باز استقبال می شوی.خانواده سلمان نیز اینگونه بودند، این را از رفت و آمد مهمان های زیاد آنها می شد فهمید. ما آن شب با دختر خانم خانه و دختر عمه آن خانواده و مهمان های دیگری که در آنجا حضور داشتند آشنا شدیم و به قدری رفتار صمیمی داشتند که فکر کردیم سالهاست این خانواده و مهمانان آنها را می شناسیم. وقت شام برای اینکه راحت باشیم در اتاق دیگری برای ما سفره گشودند که باز هم با چند نوع غذای خوشمزه بلوچی پذیرایی شدیم.
سفره شام، 1397/01/06
بعد از صرف شام مشغول صحبت با سلمان و خانواده او بودیم که در باز شد و یاسین از در وارد شد .بله یاسین و سلمان با هم نسبت فامیلی داشتند. دور هم مشغول صحبت در مورد بلوچستان، چابهار، مردم و آداب و سنن و غذاهای محلی بودیم که سلمان و یاسین به علت ورود مهمان های جدید اتاق ما را ترک کردند و ما با خواهر و دختر عمه سلمان صحبت های خود را ادامه دادیم.
صحبت ها به قدری جذاب بود که اصلا متوجه اینکه چه زمانی عقرب های ساعت بر روی 3.30 صبح قرار گرفتند، نشدیم.بعد از اینکه همه اتاق ما را ترک کردند ما نیز آماده استراحت شدیم و بعد از یک روز پرگشت و شبی طولانی، خواب بسیار آسوده ای را داشتیم .
فردا صبح پس از صرف صبحانه طبق برنامه ریزی سلمان با خواهر و دختر عمه او راهی بازار محلی که بَلوک بازار نام داشت شدیم .
بلوک بازار، چابهار،1397/01/07
بلوک در زبان محلی یعنی مادر بزرگ و این بازار به خاطر عرضه تولیدات زنان ومادران بلوچ به بلوک بازار شهرت یافته است اما اکنون نه تنها مادربزرگ ها بلکه تمامی نسل ها از این بازار سنتی چابهار نان می خورند. دربازار مادر بزرگ ها، همه چیز یافت می شود از اجناس ارزان قیمت تا فروش انواع طلاجات دست ساخته هنرمندان سیستان و بلوچستان؛ قیمت برخی اززیورآلات ساخته شده به ۲۵ میلیون تومان نیز می رسد.هر غذایی را که بانوی بلوچی طبخ می کند، می توانید دربازار مادربزرگ ها ، ادویه مخصوص آن را بیابید، ادویه مخصوص ماهی ، ادویه مخصوص گوشت ،مرغ و ...جذابترین قسمت بازار، بخش تولید وفروش لباس های زنانه بلوچی است، جایی که طرح ونقش را مشتری انتخاب می کند ودوخت ودوز پارچه را از نزدیک می بیند.
بلوک بازار، چابهار،1397/01/07
بازار جالب و رنگا رنگی بود از پارچه ها سوزن دوزی شده رنگا رنگ گرفته تا شیرینی های جور با جور که نقش پارچه های سوزن دوزی شده و ادویه های مختلف چشم گیرتر بودند . قبلا گفته بودم که اینجا برای هر غذا ادویه ای مخصوص دارند. به هر دکه یا مغازه ای که می رسیدیم اندکی توقف داشتیم و خواهر و دختر عمه سلمان بسیار عالی برایمان توضیح می دادند و بازدید از ویترین طلا و جواهرات نیز بسیارجالب و خوش آیند بود . طلاهای متفاوت و زیبا برای مراسمات خاص و البته گرانقیمت.
بلوک بازار، چایهار،1397/01/07
من و سمیه از بلوک بازار ، ادویه مرغ و ماهی ، ترشی فوق العاده انبه و یک دست لباس زیبای بلوچی به مبلغ 300000 تومان خریداری کردیم که البته به زیبایی لباس سوزن دوزی شده با دستان زنان بلوچی نبود زیرا طرح لباسهای ما با چرخ و اصطلاحا صنعتی بود اگر چه لباس سوزن دوزی شده دستی گران تر از این قیمت بود.
بعد از خرید با یک آژانس به سمت منزل حرکت کردیم. پس از صرف ناهار و کمی استراحت لباسهای نیمه دوختمان را به دست خیاط محله ی خانواده سلمان سپردیم تا برایمان بدوزد چون نوع دوخت این لباسها متفاوت هست و در شهر ما کسی تخصص دوخت آن را نداشت. بعد از اینکه لباسها را به دست خیاط خوش برخورد که خنده از روی لبانش محو نمی شد سپردیم به همراه سلمان و محمد پسرخاله سلمان که از شهری دیگر مهمان منزل آنها بودند برای بازدید از ساحل صخره ای دریا بزرگ رفتیم تا غروبی زیبا را در آنجا نظاره گر باشیم. در ساحل صخره ای دریا بزرگ به علت نبود موج شکن موجها پس از برخورد به صخره ها تا ارتفاع 8 متر هم بالا می آید که متاسفانه در بین این امواج دوربین من هم از نمکهای امواج در امان نماند که خوشبختانه سریع به دادش رسیدم.
ساحل صخره ای دریا بزرگ، چابهار،1397/01/07
ساحل صخره ای دریا بزرگ، چابهار،عکاس:زهرا شجری(1397/01/07)
پس از ساحل صخره ای دریا بزرگ به سمت پایانه مسافربری چابهار حرکت کردیم تا بلیط به سمت کرمان را تهیه کنیم. بلاخره بلیط اتوبوس به قیمت نفری 35000 تومان به سمت کرمان رزرو کردیم اگر چه مقصد ما کرمان نبود و در بین مسیر پیاده می شدیم، پس از خرید بلیط به سمت منطقه آزاد تجاری حرکت کردیم، البته ما قصد خرید از آنجا را نداشتیم اما دیدنش خالی از لطف هم نبود ساعت نزدیک 9 شب به خانه بازگشتیم ، بعد از بازگشت مشغول صحبت کردن با سلمان و یاسین بودیم که خیاط پیغام داد که برای پرو لباسهایمان به منزلشان برویم و صحبتهای ما موکول شد به بعد از پرو لباس اما در آنجا آنقدر مشغول حرف زدن شدیم که تا پایان یافتن لباسها ناگاه به خود آمدیم و دیدیم ساعت 3 نیمه شب می باشد و ما هنوز در خانه خانم خیاط هستیم . بلاخره ساعت 3 لباسها تمام شد و به خانه برگشتیم و شروع به شام خوردن کردیم. شامی جالب و با طعمی متفاوت و در ساعتی متفاوت تر، پخت باقالی اما به روشی متفاوت ، که باز هم من در مورد روش پخت اش چیزی نمی دانم اما باقالی له شده بود که با نان می خوردند ، جالب بود ، خوردن اینگونه باقالی را هرگز امتحان نکرده بودم و اصلا فکر نمی کردم که اینگونه هم می شود خورد. طعم اش هم جالب بود.
غذای محلی، باقالی،1397/01/07
پس از شام با خواهر و دختر عمه سلمان مشغول به صحبت شدیم اگر چه قرار بود پس از بازگشت با سلمان همصحبت شویم اما مقدار توقف ما در خیاط خانه به قدری طولانی شد که متاسفانه نتونستیم به ادامه صحبتها بپردازیم. بعد از شام با کرک پذیرایی شدیم. کرک یک نوع حلوای محلی و مخصوص این منطقه می باشد که عمه سلمان برایمان درست کرده بودند. حلوای جالب و خوش طعم و البته باز هم متفاوت از حلوای معمولی ما، واز ایشان بسیار سپاسگزاریم .
کرک (حلوای محلی)، 1397/01/07
سمیه خیلی خسته بود و در حالی که می خوابید گفت شما صحبت کنید و من گوش می کنم ولی به محض اینکه به رختخواب رفت خوابش برد . حدود نیم ساعتی من با بچه ها مشغول صحبت بودم که بچه ها خداحافظی کرده و من هم آماده خوابیدن شدم چون فردا ساعت 11 باید چابهار را به مقصد بعدی ترک می کردیم. پس از یک خواب راحت فردا صبح ساعت 8 صبح از خواب بیدار شده و مشغول جمع کردن وسایل بودیم که مادر سلمان با اجازه وارد اتاق ما شده و برایمان سفره صبحانه را پهن کردند . صبحانه آن روز با یک دسر به اسم ملایی شروع شد که خیلی خوشمزه بود چیزی شبیه شیربرنج خودمون ولی با طعم متفاوت تر که در آن صبح واقعا می چسبید.ملایی یک نوع دسر است که با شیر و نشاسته که دانه دانه است و با زعفران و شکر درست می شود.
صبحانه محلی، ملایی، 1397/01/08
مشغول بستن کوله پشتی هایمان بودیم که سلمان برایم پیام فرستاد و عذرخواهی کرد به علت اینکه نتوانسته بود با ما خداحافظی کند چون ساعت 4 صبح باید برای بازدید با یک گروه همراه می شد. بلاخره لحظه تلخ خداحافظی نیز فرا رسید و این خیلی سخت بود. با خانواده سلمان به سختی خداحافظی کرده و با یاسین به سمت پایانه به راه افتادیم. سرانجام ساعت 11.30 اتوبوس، چابهار را به سمت کرمان ترک کرد اما مقصد اصلی ما کرمان نبود و ما باید در شهری که مرز بین چابهار و کرمان بود توقف می کردیم.
بخش دوم: نگاهی به ویژگی های قومی مردم بلوچ در بلوچستان«بلوچ وسنت هایش »
بلوچ ها یکی از اقوام اصیل و شناحته شدة ایرانی هستند که بیشترین جمعیت استان سیستان و بلوچستان را تشکیل می دهند و بافت اجتماعی آنها قبیله ای و طایفه ای است .
امنیت
در این منطقه زیبا از کشور در کنار نیروهای امنیتی نقش مردم محلی در حفظ امنیت بسیار پررنگ می باشد تا شما با خاطری آسوده در این منطقه گشت و گذار کنید و با خاطراتی خوش آنجا را ترک کنید. اگر چه در چابهار شما می توانید آسوده قدم بر روی زمین بگذارید اما این بدین معنی نیست که احتیاط نکرد البته جانب احتیاط داشتن هم فقط مختص این منطقه نیست.
زبان
مردمان ساکن در بلوچستان ایران به چهار زبان صحبت میکنند. بلوچی، براهوئی و پشتوئی وجدگالی. لهجههای فرعی متعدد دیگری نیز دارد نظیر سراوانی، سرحدی، دلگانی، دشتیاری و لاشاری. در بلوچستان ایران دو گویش بلوچی وجود دارد: گویش شمالی (سرحدی) و گویش جنوبی (مکرانی). لهجه شمالی بیشتر در شمال بلوچستان و در نواحی خاش و زاهدان وزابل صحبت میشود و «مکرانی» (جنوبی) بیشتر ساکنین سراوان و ایرانشهر و چابهار و دشتیاری را تشکیل میدهد. تفاوت لهجهها به گونهای است که برای سایر بلوچها قابل فهم است.«اما زبان اصلی این منطقه زبان بلوچی است».
پوشاک
شکل پوشش گروههای انسانی ارتباط مستقیمی با شرایط اقلیمی، فرهنگی و قومی هر منطقه دارد همچنین معرف ذوق و هنر، آداب و سنتهای جوامع بشری است. یکی از موضوعاتی که بیش از همه توجه انسان را در بدو ورود به بلوچستان جذب می کند تنوع رنگ در پوشاک است.
لباس بلوچها طی زمان تغییراتی کرده ولی همچنان نمایشگر پوشاک ویژه مردم این منطقه است. نام و مشخصات برخی البسه مرد بلوچ که به طور سنتی سفید رنگ است عبارتند از:
1- پاک : عمامهای گرد که بر سر میبندند.
2-مسر : دستمال سر، شبیه عمامه می بندند.
3-کلاه سوپی : عرقچین است و در مسجد و عبادت برسر می گذارند.
4-چکندوز : کلاه دستدوزی شده اعیانی
5- جامگ : پیراهن مردانهای است گشاد و جادار
6- لنگ : پارچهای است که به دور گردن میآویزند
7- گنج پراک : زیر پیراهن
8- پاجامک : شلوار گشاد و چیندار بلوچی است
9- سرینبند : کمربندی است پارچهای برای شلوار
10- شال : کت پشمی که زمستان می پوشند
11- سواس و پوزا : کفشی است که با برگ خرمای وحشی می بافند
12- دوبنده : پاافزاری است که با پوست گاو میسازند
13- کوش : کفش چرمی
14-کرو : جوراب پشمی برای زمستان
زن بلوچ هم همراه با «جامگ» و «پاحامگ» مردانه با برخی تغییرات، «تکو» (چارقد)، سریگ (روسری) که بزرگتر از چارقد هست به سر می کند. کفش و جوراب او نیز همان نامها را دارد. زن بلوچ مقید به زینت آلاتی است که نام برخی از آنها چنین است: در (گوشواره)، پولک، پولوه، کیگ، پور (سینهریز)، کید، سربند و مِزبری.
لباسهای سوزندوزی زنان پوشاک و صنعت داخلی است و زنان ثروتمند بلوچ این لباس های گران قیمت را بر تن می کنند.
سوزن دوزی
بدون تردید سوزندوزی بلوچ را باید در زمره یکی از اصیل ترین و جالب ترین رشته های صنایع دستی کشور به حساب آورد که آوازه شهرتش به فرسنگها دورتر از این خاک نیز رسیده و مردم بسیاری از نقاط مختلف جهان، بلوچستان را به پشتوانه آن می شناسند. هنر ظریف و پر سابقه ای که هیچکس به درستی نمی داند از چه زمانی در ایران شروع شده است. آنچه مسلم است تقریباً تمامی زنان و دختران بلوچ که در فاصله سنی چهار تا چهل سالگی (و حتی گاه تا شصت سالگی)، دست اندر کار آن به حساب می آیند.
در زندگی ساده و به دور از تجمل زنان بلوچ، شاید مهمترین وسیله تزئین لباس همین سوزن دوزی است. اگر از آنان بپرسید از چه زمانی پیراهن خود را سوزن دوزی می کنند، آن را وصیت پدران خود می دانند و مانند هر هنر قومی نمی توانند منشأ آنرا تعیین کنند.
سوزن دوزان بلوچ با نقش گل ها و بوته ها و ترکیب رنگ ها، طبیعت رنگین و زیبایی آفریده و جهانی ساخته اند که در اندیشه و خیالشان شکل می گرفته است. طبیعت را آن چنان که دوست داشته و می خواسته اند ترسیم کرده اند، نه به آن شیوه و شمایلی که وجود دارد.
پیراهن بلوچ با چهار قطعه تزئین یافته است که عبارتست از یک قطعه پیش سینه، دو قطعه سرآستین و قطعه دیگر که در زیر پیش سینه به طور عمودی تا پایین پیراهن دوخته می شود و جیب یا در اصطلاح محلی "گوپتان" نامیده می شود.
از طرحهای اصیل مورد استفاده در سوزندوزی بلوچ می توان از طرحهای گل سرخ، چشم ماهی و مروارید نام برد.پریوار دوزی و توردوزی نیز از دیگر انواع رودوزیهای بلوچستان است.
لباس سوزن دوزی شده بلوچی
آداب و رسوم
در بلوچستان برخی از اعیاد و جشن های ملی و مذهبی بسیار با شکوه و برخی دیگر به شکل معمولی برگزار می شود. از اعیاد ملی، عیدنوروز را می توان نام برد ، ولی اعیاد مذهبی نظیر عیدفطر و قربان بسیار باشکوه و با مراسم خاصی برگزار می شود.
عید نوروز
مردم در ایام نوروز لباس نو می پوشند و به دیدار یکدیگر می روند. خصومت ها را در روزهای عید نادیده می گیرند و صلح و آشتی می کنند.
عید سعید فطر
یکی از اعیاد بزرگ استان عید فطر است. در این روز مردم لباس نو می پوشند و پس از ۳۰ روز روزه داربودن در محل هایی به نام «عیدگاه» جمع می شوند و نماز عیدفطر برپا می دارند و فطریه می دهند و پس از آن به خانه مراجعت می کنند و سپس به خانه خویشان و اقوام خود می روند و عید را تبریک می گویند.روز عید سعیدفطر یکی از روزهای مهم در بلوچستان به شمار می رود.
عید قربان
یکی دیگر از اعیاد بزرگ مردم بلوچستان عید قربان است. در این عید مردم لباس نو می پوشند و در محل "عیدگاه" جمع می شوند. در این روز معمولاٌ چند خانوار با هم شتری را قربانی می کنند و گوشت آن را به فقرا و مستمندان احسان می کنند. پس از خاتمه مراسم قربانی دید و بازدید شروع می شود و به خانه دوستان و اقوام و آشنایان می روند و حلالیت می طلبند. مراسم دید و بازدید این عید تا سه روز ادامه می یابد.
مراسم عروسی
با توجه به اینکه مراسم ازدواج در قومیت ها متفاوت می باشد از اینرو این موضوع بحث مورد علاقه من هست که به هرجا می رسم ابتدا آداب و سنن ازدواج آن منطقه را می پرسم. آداب و سنن بلوچ ها در عروسی برایم نیز بسیار جذاب بود اگر چه سعادت با ما یار نبود که در تاریخ حضور ما در چابهار مراسم زیبا و جذاب عروسی آنان را نظاره گر باشیم. با توجه به جامعه ای که چند روز سفر را در آن اقامت داشتیم شما جوان 30 ساله ای را در بلوچستان نمی بینید که ازدواج نکرده باشد زیرا سن ازدواج در دختران و پسران پایین می باشد و تاکید بسیاری بر فرزند آوری دارند اگر چه در طی چند روز نمی توان قضاوت کرد.در ایران تعداد معدودی از قومیت ها هستند که برایشان مهم نیست که عروس چند سالی بزرگتر از داماد باشد اما در بلوچستان داماد حتما بزرگتر از عروس باید باشد.اما مراسم زیبای عروسی در بلوچستان ایران.
مراسم عروسی
ازدواج و جشن و سرورهای مربوط به عروسی مهمترین مراسم شادی آور مردم بلوچستان است. ازدواج تحکیم کننده روابط خویشاوندی و گسترش دهنده تیره و طایفه است و معمولاٌ در داخل تیره ها و طوایف و مبتنی بر روابط خویشاندی صورت می گیرد. خواستگاری متضمن آشنایی قبلی والدین می باشد برای خواستگاری رئیس خانواده پسر به خانه پدر دختر می رود و پس از صرف چای و انجام صحبت های متفرقه موضوع را با والدین دختر در میان می گذارد و چند روز به انتظار پاسخ می مانند. از طرفی مادر دختر موضوع را با دختر در میان می گذارد.
اولین مرحله عروسی بعد از مراسم خواستگاری مراسم شیرینی خوران است. در این مراسم لباسهای عروسی تحویل می شود، مهمانان با شیرینی، نقل، چای و خرما پذیرایی می شوند و از آن پس، دختر برای پسر نامزد می شود.
در دوران نامزدی در عید فطر، قربان و عید نوروز، اگر داماد در موطن خود باشد پدر عروس او را دعوت می کند و داماد پس از مهمانی مبلغی به عنوان عیدی به همراه گوسفندی به خانواده عروس پیش کش می نماید دوران نامزدی گاهی دو سال طول می کشد.
برپایی مراسم ازدواج در میان بلوچ های ایرانی کما بیش همچون رسم سال های دور این قوم است و دست کم ۸ مرحله از مراحل عروسی همچنان در میان بلوچ ها به اجرا درمی آید. اگرچه اکنون به واسطه تغییر وضعیت اقتصادی ،مراسم ۷ شبانه روزی عروسی بلوچی به برنامه ای ۳ شبانه روزی محدود شده اما هنوز پایبندی به سنت ها در آن ملموس و مشهود است.
زمان عروسی
بلوچ ها معمولا در بهار ازدواج می کنند؛ بهارگاه، این زمان البته تا زمان رسیدن خرما به عنوان محصول مهم و استراتژیک آنها متغییر است و به همین دلیل عروسی های بلوچی تا شهریورماه نیز ادامه دارد.
مراحل عروسی
بر اساس رسم بلوچ ها می توان در عروسی های کنونی نیز ۸ مرحله را که در ادامه آمده است دید.
گِندونِن؛ «گِند» در بلوچی به معنای دید و«نِن» نیز به معنای نشستن است. بنابراین، این عنوان بر مراسمی گذارده شده است که در آن بزرگان خانواده پسر نزد خانواده دختر می روند و در مجلسی که گرد هم آمده اند موضوع علاقه مندی خانواده پسر به دختر آن خانواده را اعلام و خواستگاری را اعلام می کنند. به طور معمول و به شکل کاملا سنتی همچنان پسرهای بلوچ بر اساس توصیه خانواده ازدواج می کنند. مادر و در کل خانواده پسر دختری را مد نظر قرار می دهد و سپس برای آغاز مراحل عروسی این موضوع در مراسم گِندونِن مطرح می شود.
گاه خانواده پسر برای طرح این موضوع باید به سراغ کدخدای محل سکونت خانواده دختر بروند و گاه باید ریش سفید یا بزرگ محل یا فامیل این مهم را به انجام برساند. به هنگام برپایی مراسم گِندونِن نیز با توجه به وسع خانواده بزرگانی به مجلس حضور می یابند که نشان از بزرگی خانواده پسر داشته باشد. در این مرحله مراسم «حلقه کنان» که نوعی نشان گذاری بر عروس است نیز به اجرا گذارده می شود و خانواده داماد حلقه ای انگشتری به همراه ساعت و طلا به عروس هدیه می دهند.
هِبَرجنی؛ به همان مراسم «بله برون» گفته می شود و اساس عروسی و زندگی مشترک در این مرحله بنا گذاشته می شود. به عبارت دیگر پس از خواستگاری در این مراسم پاسخ مثبت خانواده دختر اعلام و سایر برنامه ریزی ها از اینجا آغاز می شود.
بربند مال؛ در مراسم بربندمال اقوام درجه یک طرفین حضور دارند. اگر خانواده های برای شخص خاصی احترام خاصی قائل باشند او را نیز دعوت می کنند تا در مراسم بربندمال به موضوع تعیین مهریه بپردازند. البته گاه ممکن است همه مراحل «گند و نن»، «هبرجنی» و « بربندمال» در یک مراسم به اجرا درآید. معمولا مهریه عروس را پول نقد تعیین می کنند.
رسم در میان بلوچ ها این است که طلا را به عنوان مال عروس به داماد هدیه می کند. این رسم با هدیه ۲۰ مثقال تا ۲ کیلو طلا به اجرا درمی آید. گاه خانواده عروس برگزاری مراسم عروسی را به تحویل طلاها منوط می کند. گاه نیز بخشی از طلا هدیه داده می شود و مابقی در نکاح نامه قید می شود. بر خلاف مهریه که در میان بلوچ ها نه کسی داده و نه کسی گرفته و حتی به هنگام طلاق نیز زنان معمولا مهریه خود را می بخشند این طلاها را حتما رد و بدل می کنند.
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد زمان عروسی را نیز در این مرحله تعیین می کنند. زمان عروسی بلوچی معمولا بعد از اسفندماه است. «بهارگاه» اصطلاحی است که بلوچ ها به کار می برند. البته عروسی هایی هم هست که در چله تابستان یا زمستان انجام شده اما عموما به فصل بهار تا زمان برداشت خرما برای انجام عروسی توجه دارند.
جُل بندی؛ جل در میان بلوچ ها پارچه ای دست دوخت است. معمولا بافته می شود و با سوزن دوزی بلوچی و آینه کاری تزیین می شود. از این پارچه صنایع دستی که جل خوانده می شود به عنوان پرده استفاده می شود. مراسم عروسی بلوچی با جل بندی رنگ و رویی به خود می گیرد و جدی تر می شود. معمولا روز اول عروسی با جل بندی آغاز می شود. قبلا ۷ شبانه روز عروسی برقرار بوده است اما اینک به سبب مخارج سنگین معمولا در ۳ شبانه روز جمع بندی می شود.
بنابراین معمولا روز اول با جل بندی آغاز می شود. جل بندی با حضور خانواده درجه یک عروس و داماد در خانه عروس انجام می گیرد. معمولا گوسفندی نیز در این مرحل قربانی می شده است. بعد اتاقی را برای استقرار عروس در نظر می گیرند و همان پارچه آذین شده که جل خوانده می شود را به دو سوی دیوار وصل می کنند و فضایی حائل را در یک اتاق به وجود می آورند که عروس باید تا زمان مراسم یکجایی پشت این جل دور از نظرها منتظر بماند. بلوچ ها معتقدند این رسم برای دور نگاه داشتن عروس از جادو و نظر بوده است. در فاصله جل بندی تا پایان مراسم عروسی، عروس را کسی به جز نزدیکان خاص و محرمان نمی بیند. در زمان رفع حاجت نیز او باید به همراه دو تن از نزدیکان و اقوام همراهی شود و باید نقابی بر چهره داشته باشد.
حِنا دوزوکی یا حنا دوزوکا
مراسم حنا دوزوکی مراسمی فرعی در عروسی های بلوچی محسوب می شود. همانطور که از عنوانش هم به ذهن متبادر می شود گویا این مراسم به شکل دزدکی برگزار می شود! در این مراسم خانواده های طرفین هرکدام روی سر داماد و عروس حنا می گذارند و این کار را با قرار دادن حنا روی پول انجام می دهند. گاهی در این مراسم هزینه عروسی از سوی اقوام و فامیل پشتیبانی مالی می شود. البته این پشتیبانی مالی در دفتری ثبت می شود تا داماد در آینده در سایر عروسی های افرادی که به او کمک کرده اند حاضر شده و او نیز در این امر خیر شریک شود.
فردای مراسم حنادوزوکی مراسم دعوت از اقوام و بستگان آغاز می شود. به طور معمول عده ای از زنان و مردان فامیل داوطلب می شوند و به سراغ دیگر بستگان در روستاها و آبادی ها و همین طور شهرهای دیگر می روند. آنها در خانه بستگان را می زنند و چند دقیقه ای را در باب عروسی توضیح داده و سپس آن خانواده را دعوت می کنند. اگر به خانه ای مراجعه شد و کسی حضور نداشت، دعوت کننده دو چوب را به شکلی خاص جلوی در خانه مورد نظر قرار می دهد که در مراجعه صاحب خانه او متوجه شود کسی به قصد دعوت برای عروسی مراجعه کرده بوده است.
حِنا راستکی؛ به مراسم اصلی حنابندان گفته می شود. معمولا با ساز و آهنگ خاص همراه است و از اینجای کار به بعد نبض کارها برای رسیدن به مراسم عروسی تندتر می زند. دعوتی ها در این مرحله دیگر باید نهایی شده باشد. همه وسایل عروسی در این مرحله آماده است. حنابندان عروس و داماد شروع می شود. ولی هرکدام جداگانه در محل متفاوت. هر کدام از عروس و داماد توسط بستگان حنا گذاشته می شوند. معمولا دستها حنا بسته می شود. شب حنابندان را تا صبح بیدار می مانند و ولیمه عروسی را در همین شب تدارک می بینند و آشپزی برای میهمانان عروسی از این شب آغاز می شود.
سرآپی ومشاطه
در عروسی بلوچی عروس را نزد داماد نمی برند و به اصطلاح «عروس کِشان » ندارند و در عوض این داماد است نزد عروس می رود. بنابراین ماشین عروس هم در زمان کنونی نداریم بلکه ماشین داماد داریم! معمولا با توجه به اهمیت آب در زندگی بلوچ ها و نقشی که در حیات برای آن قائلند و اهمیتی که در زندگی آنان دارد داماد را به نزدیکترین قنات یا رودخانه جاری می بردند و در آنجا خانواده داماد او را در آب استحمام می کردند.
در حال حاضر نیز ابتدا داماد به سلمانی یا آرایشگاه می رود و سپس به رودخانه و قنات می روند. در همین زمان نیز عروس را برای مراسم عروسی آماده می کنند. این قسمت را مشاطه می گویند که تغییر شکل یافته کلمه «مطاشه» به معنای آرایشگر و سلمانی در زبان عربی است. مشاطه بعد از آماده کردن عروس و آرایش او وقتی مراسم عروسی در حال آغاز است چیزی به عنوان هدیه می گیرد و نقاب از چهره عروس برمی دارد و به این ترتیب مراسم جل بندی و احتزار او نیز پایان می یابد.
شب یکجایی
مراسم عروسی که آغاز می شود اگر خطبه خوانده نشده باشد این قسمت نیز به اجرا درمی آید که در قسمت بعدی شرح خطبه خواندن نیز آمده است. ولی معمولا خطبه عقد قبلا خوانده شده است. بعد از مراسم عروس و داماد در خانه پدرزن یکجا می شوند و به اصطلاح خود آنها شب یکجایی رقم می خورد که آغاز زندگی مشترک و زناشویی است. عروس و داماد بدین ترتیب در خانه پدرزن زندگی خود را آغاز می کنند و معمولا تا ۴ روز در خانه پدرزن مستقر هستند.
بعد از مراسم شب یکجایی و در واقع روز بعد از عروسی مراسم «مبارکیان صبا» برگزار می شود که اقوام برای تبریک گفتن به عروس و داماد نزد آنان می روند. عروس و داماد نیز بعد از روز چهارم بعد از عروسی به خانه پدر داماد می روند و در آنجا میهمانی دیگری داده می شود. اگر قرار باشد که عروس و داماد در خانه پدر داماد زندگی را ادامه دهند با این مراسم این اتفاق روی خواهد داد و در غیر این صورت تا مدتی که گاه تا یکسال و بیشتر ادامه پیدا می کند عروس و داماد در خانه عروس مستفر خواهند بود. این موضوع کاملا به توافق طرفین و توانمندی داماد بستگی دارد.
سفره عقد و جهیزیه
در عروسی بلوچی سفره عقد و جهیزیه وجود ندارد. بلوچ ها مراسم عقد را معمولا در مسجد برگزار می کرده اند و در حال حاضر نیز این مراسم همچنان ممکن است در مسجد و بدون هیچ تشریفاتی به جا آورده شود. اما اینک علاوه بر مسجد در خانه نیز مراسم عقد به اجرا گذاشته می شود. به هنگام خواندن خطبه عروس به طور مستقیم به داماد «بله» نمی گوید. وقتی عاقد برای خواندن خطبه به خانه داماد می رود یک نفر را به خانه عروس می فرستد تا عروس شخصی را به عنوان وکیل تعیین کند.
این وکیل به طور معمول از خانواده پدری عروس تعیین می شود. عروس معمولا عموی بزرگ یا پدر خود را به عنوان وکیل معرفی می کند. سپس با تعیین وکیل عاقد از داماد و از وکیل عروس درباره مهریه و نکاح می پرسد و بعد خطبه را می خواند. در عروسی بلوچی هیچ خبری از جهیزیه نیست. بنابراین هیچ خانواده ای نگران خرید وسایل خانه برای دختران خود نیستند. در عوض تمام وسایل زندگی را باید پسر تامین کرده باشد. از لحاف و وسایل خواب که معمولا رسم است تا دیگر اقلام لازم و ضروری برای زندگی. در عوض اتفاقی دیگری روی می دهد.
داماد بعد از مراسم عروسی و شب یکجایی، در خانه پدرزن اقامت می کند. این اقامت گاه تا یکسال ادامه پیدا می کند و جنبه بدی در اذهان ندارد. گاه نیز داماد خانه و اسباب زندگی را فراهم کرده و در خانه خود زندگی را آغاز می کند. به طور معمول زندگی به صورت فرادا آغاز نمی شود و عروس و داماد بلوچ، با خانواده عروس یا داماد زندگی را آغاز می کنند تا کمبودها و نواقص زندگی اشان کمرنگ تر جلوه کند و به مرور حل و فصل شود و بعد که داماد استطاعت گرفتن جایی برای اقامت را یافت آن وقت مستقل می شوند.
سوگ ها و عزاهای عمومی و خصوصی
مردم سیستان و بلوچستان پیرو دین مبین اسلام هستند، در سیستان شیعه و سنی در کنار هم با وحدت مثال زدنی کنار هم زندگی می کنند.برگزاری سوگ ها و عزاهای عمومی در بین اهل تسنن و تشیع همچون سایر نقاط کشور صورت می گیرد، ولی به عزاداری های خصوصی اهمیت خاص می دهند.این اهمیت نشانه همبستگی عمیقی است که در میان مردم سیستان و بلوچستان وجود دارد.موقعی که کسی مریض می شود همه بستگان و همسایگان برای دیدن بیمار می روند.
اگر بیمار بهبود نیافت و فوت کرد، مجلس (پرسه) به مجلس عزا و سوگواری مبدل می شود. حاضرین به گریه و زاری می پردازند، مراسم تدفین برپا می شود.پس از غسل، متوفی را در کفن می پیچند و مردم بر میت نماز می خوانند. سپس متوفی را در تابوت قرار می دهند و به گورستان حمل می نمایند. موقعی که تابوت به گورستان نزدیک شد، مردمی که در گورستان جمع شده اند به اقوام متوفی به استقبال جنازه می روند. جنازه را در گور قرار می دهند.
پس از آن که روی مرده را پوشاندند و قبر را با خاک پر کردند، آنگاه مقداری خرما به حاضران احسان می کنند که خوردن آن ثواب دارد معمولاٌ بستگان متوفی افرادی را که در در مراسم تدفین حضور داشتند به نهار دعوت می کنند و نزدیک ترین فرد متوفی به مدت سه روز در خانه می ماند. در این مدت جهت تسلای خاطر او به دیدنش می روند.
چند ویژگی شاخص که قوم بلوچ را متمایز می سازند عبارتند از :
1-میار
از میار به عنوان شرف بلوچ هم یاد می شود و معنای متفاوتی داره از جمله: پذیرایی و مواظبت از مهمان، امانت داری و درستکاری، در پناه گرفتن هر کسی که تقاضا نماید و محافظت و نگهداری از او تا پای جان، پرهیز از کشتن زن و پسر نابالغ، کولی و کسی که غیر دین باشد ولی با آرامش در همسایگی بلوچان به کار و زندگی بپردازد، آتش بس و آشتی اگر کسی قرآن بر سر نهاده و میانجی گردد. اصولا اگه دو نفر مشکل درست کنند بلافاصله بزرگان دو طایفه جمع می شوند تا قبل از مشکلی بزرگتر آشتی کنان برقرار کنند .
2ـ قول
چنانچه بلوچ به کسی قول بدهد ، نباید هیچگاه به قول خود بی تعهد باشد و از این رو به قول خود وفادار است و این وفاداری و تعهد آنقدر زیاد است که به صورت ضرب المثل در آمده است.
3ـ مهمان دوستی
مهمان نوازی مردم بلوچستان ریشه در فرهنگ اسلامی آنها دارد و از این نظر شهره خاص و عام وضرب المثل هستند . مهمان دوستی مردم بلوچ خصلتی پسندیده است که در بین همه اقشار غنی و فقیر بلوچ وجود دارد . مهمان نوازی و پذیرایی از مهمان با صمیمیت و احساس خاصی همراه است ؛ این خصلت از دیر باز در میان مردم بلوچ وجود داشته است .
4ـ حَشَر و مَدَد
حشر و مدد به معنی همیاری و تعاون گروهی افراد در کارهاست . تنها زیستن برای فرد بلوچ مفهوم ندارد ، و تنهایی به منزله نابودی است ، از این روی در مسیر زندگی و مقابله های نا برابر با طبیعت خشن آموخته است که همواره در کنار قوم و همکیشان خود زندگی کند تا از هر گونه گزند و آسیبی در امان بماند ، بنابراین وجود اصطلاح حَشَر و مدد که یکی از انگیخته های حیاتی و اجتماعی قوم بلوچ است خود گواه این مدعا است . حشر و مدد نوعی تعاون و همیاری است که افراد از روی خلوص نیت و مهربانی بدون دریافت مزدی برای یکدیگر انجام می دهند . ما حصل این کار ممکن است متوجه فرد یا یک جامعه گردد . اموری از قبیل : ساختن مدرسه ، خانه ، برنج کاری، درو محصول ، ساخت و لای روبی قنوات ، سد آبی ، دفاع ، در حشر و مدد بلوچی که از افتخارات قومی است نهفته می باشد.
5ـ بجّار ( کمک در امر ازدواج )
یکی از پسندیده ترین و مفید ترین سنت های قوم بلوچ که در میان شرفی ترین اقوام و ملل کمتر می توان نظیر آنرا یافت ، موضوع « بجّار » است ، بجّار یعنی کمک و همراهی مادی با جوان و داماد که می خواهد ازدواج نموده تشکیل خانواده دهد . هر چند بجار شامل حال جوان غنی و فقیر هر دو می شود ، ولی مسلم است عقلا و دانشمندان بلوچ برای کمک و همراهی با جوان کم بضاعت رسم بجار را عمومیت داده اند تا موجب خجلت و انفعال جوان محتاج نشود . از طرف دیگر جوانی که ازدواج می کند و جامعه هزینه آنرا می پردازد ، مکلف است به نوبت خود در « بجّار » جوانان آینده که قصد ازدواج دارند شرکت کند و دین خویش را به اجتماع بپردازد . مبلغ بجّاری بستگی به میزان و توانایی و همت فرد دارد و بیشتر از جانب خویشاوندان است و می تواند نقدی یا غیر نقدی مثل فرش و قالی و بز و گوسفند و … باشد.
6ـ قسم جن طلاق ( زن طلاق )
بلوچهای برای اعلام تعهد ، وفای به عهد ، پیمان ، اعلام برائت از اتهامات وارده و همچنین برای عملی نمودن سخنان و حتمی ساختن انتقام خود از شخصی یا طایفه ای ، قسم زن طلاق یاد می کنند و از آنجائیکه در ناموس پرستی تعصبی خاص دارند اغلب قسم جن طلاق یاد میکنند که راه برگشت ندارد و با کفاره هم جبران نمی شود و بعد از ادای این قسم تا آخرین توان بر عملی کردن عهد و پیمان و گفتة خود اقدام می کند در غیر این صورت زنش مطلقه می شود .
می توان گفت زن طلاق مهمترین قسم بلوچهاست چنانچه در حالت عصبانیت گفته شود بسیاری از حوادث و درگیری ها را به دنبال خواهد داشت.
7ـ دیوّان
دیوّان در ادبیات دری، در معنی وزارتخانه ، اداره ، دفترخانه ، دفتر محاسبه بکار رفته است . اما در جامعه بلوچی به معنای مجلس و همایش است . بزرگان و ریش سفیدان قوم یا اقوام در یک محل معین گرد هم می آیند و به رتق و فتق کارهای مهم مردمی می پردازند ، که به این تجمع «دیوّان » می گویند .
دیوّان برای حل اختلاف دو شخص یا دو طایفه ، مشخص کردن میزان مال و مهریه عروس و … تشکیل می شود .
همچنین به مجلس میهمانی عروسی که میهمانان دور هم جمع می شوند و یا مکانی که شعراء و خوانندگان موسیقی اجرا می کنند ، همایش های شعر و ادب و بزرگداشت دانشمندان را هم دیوّان می گویند.
8ـ پَتّر
پتّر را می توان به معنی پذیرش قصور و اشتباه تلقی کرد ، بدینصورت که اگر بین دو شخص یا دو قوم اختلافات شخصی ، خانوادگی و فامیلی وجود آمده باشد ، یا در اثر درگیری و برخورد کسی زخمی یا کشته شود ، در این موارد جهت جلوگیری از گسترش دامنهی اختلاف و انتقام گیری ، بزرگان طایفه ، به همراه شخص خطا کار برای اظهار ندامت و پیشمانی و پذیرفتن اشتباه خود و ارزش و احترام دادن به مظلوم زیان دیده به خانه او رفته و ضمن قبولی تقصیر از او معذرت خواهی می کنند و حاضر به پرداخت خسارت می شوند که در اکثر موارد متهم و خطاکار بخشیده می شود . و خسارت های پرداخت شده او بعد از مدتی به او برگردانده می شود.
این بخش نتیجه صحبت های کوتاه و بریده ما در زمان بسیار محدود در مورد ویژگی های قومی و مردم بلوچستان می باشد،اما برای اطلاعات بیشتر می توانید به جستجو در موتورهای جستجو گر بپردازید البته اگر می خواهید مهربانیشان را لمس کنید باید از نزدیک ببینید و با آنها زندگی کنید. زیرا شنیدن کی بود مانند دیدن.
اگر می خواهید با شهری از شهر خشت های خاموش که به بلندترین تپه های شنی اش شهره می باشد تا یخدان مویدی در کرمان آشنا شوید در فصل بعدی سفرنامه از مجموع سفرهای دخترانه با ما همراه باشید.
تشکر
با سپاس از ایزد پاک که در این سفر انسانهای وارسته و خوبی را بر سر راهمان قرار داد تا سفری خوش و به یادماندنی برای همیشه در ذهنمان باقی بماند.
با سپاس از سلمان و خانواده عزیز او که با مهربانی درب خانه خود را به روی ما گشودند.
پیشنهاد
حتما برای یک بار هم که شده است به چابهار سفر کنید و اگر می خواهید که سفری خاطره انگیز را در کارنامه سفرهای خود داشته باشید با سمن گردشگری آدینه جنوب همراه شوید.